جانیان محبوب سینما
گسترش وویرایش متن:مهرداد میخبر
(ماکس وبر) کسی است که به عنوان مبدع و نشردهنده نظریه (شخصیت کاریزماتیک) شناخته شده است.تقریباً تمام کسانی که پس از رنسانس در مسائل فلسفی و انسانی صاحب نظر بودهاند، به نوعی به این مطلب اشاره کردهاند. در دوران پس از رنسانس نظریات مختلفی در شناخت طبیعت و سرشت انسان ارائه شده است. گروهی از صاحبنظران معتقد بودند که انسان دارای بعد منطقی، عقلایی و استدلالی است. در مقابل آنها، گروهی اعتقاد داشتند که انسانها از مجموعهای از احساسات، عواطف و هیجانات برخوردارند که موجب بروز رفتار میشود.
تا زمان ماکس وبر نظر دقیقی وجود نداشت که بگوید کدام بعد از وجود انسان باعث ایجاد رفتار شده و یا آن را تحتالشعاع قرار میدهد. کار مهم ماکس وبر این بود که در بعد عقلایی، مفهوم دیوانسالاری و در بعد عاطفی، مفهوم کاریزماتیک را ارائه کرد و تمایز بین این دو مفهوم را کاملاً مشخص ساخت. امروزه، مفهوم دیوانسالاری به عنوان زیر بنای نظریههای مدیریت شناخته میشود، اما مفهوم کاریزماتیک در ابتدا با برخوردهایی توطئهآمیز روبهرو شد. با گذشت زمان، این مفهوم سرانجام توانست در فرهنگ نظری رسوخ کند. البته شرح و بسطهای فراوانی نیز بر نظریات ماکس وبر شده است که از بیان آنها خودداری میشود. کاریزما، در لغت یعنی (فرهمند) یا (فرمندی) و یا به عبارتی دیگر (جاذبه استثنایی). کاریزماتیک کلمهای یونانی به معنای (موهبت) است. کلمه کاریزما در کتاب مقدس مسیحیان به کار رفته است تا روح مقدس را توصیف کند. وحی، حکم، تعلیم، کشیش، عقل و شفا دادن، نمونهای از موهبتهای پرجذبهاند که در کتاب مقدس مسیحیان توصیف شدهاند.
در هنر نمایش کاراکتر کاریزماتیک یاشخصیت دارای جاذبه استثنایی، بهگونهای گفته میشود که در آن ؛کاراکتردارای قدرت و توانایی الهامبخشی به جمع تاثیر پذیرباشد و این در حالی است که تواناییها صرفاً از نیروی شخصیت و جذبه اوسرچشمه گرفته باشد. بااین نوع کاراکتر، رابطهای یکطرفه موجوداست که این رابطه غالبا"بدون استفاده مستقیم از پاداشهای مالی وبهره وریهای جسمی ویاتحمل ناگزیرزورگوئیها و زیانهای مالی وجسمی برقرار میشود.حال این شخصیت و اعمالش میتوانند طبق عرف ثابت جامعه و قوانین اجتماع حرکت کرده باشد و یا برعکس میتواند عصیانگر و یاغی بوده و کلیه چارچوبهای قانونی ،عرفی و اجتماعی _و حتی انسانی_را در هم شکسته باشد...اصلی که در ایجاد شخصیت کاریزما ثابت است مقبولیت و جذاب دانستن او از سوی تماشاگر است.
ماکس وبرمعتقد است پیوند عمیق احساسی انسان تاثیر پذیرنده بااشخاص کاریزما، احتمالاً از موقعیتها و وضعیتهایی خاص در تاثیر پذیرنده سرچشمه میگیرد.شخصی دیگر بنام (آبریچ) معتقد است زمان اوج شکوفایی اشخاص کاریزماتیک اغلب در خلال زمانهایی است که ناآرامی و نارضایتی در روح و روان انسان تاثیر گیرنده وجود دارد. در چنین مواقعی، بیتجربگی افرادو ارزشهای ضدانسانی موجوددر اجتماع باعث میشود تا آنهااز اشخاص کاریزمااطاعت کنند و واکنشهای روانی تازهای از خود نشان دهند. از نظر آنها، وجود بحران، عامل اصلی رفتارهایی است که به شخصیت کاریزما (به عنوان هسته مرکزی) پیوند میخورد.
واینجا ...در این آشفته بازار سرشار از ظلم و بی عدالتی جهان امروز ،تماشاگران سینما با دیدن جانیان بالفطره ای که در آثار سینمائی شخصیت کاریزماتیک یافته اند و از طریق آنان انتقام خود را از جریانات منفی موجود درجهان پیرامونشان میگیرند و باصطلاح (دلشان خنک میشود)ویاحتی تاحدی این جریان روانی پیش میرود که گاهی اوقات اعمال ضد بشری و مشمئز کننده یک شخصیت ذاتا"منفی، روح بیمار قشری از مخاطبان سرخورده راارضا مینماید.
در نوشتار ذیل مروری داریم بر 10 شخصیت سینمائی جنایتکارو عمدتا" (هیت من یا مزدور آدمکش) که واجد جذابیتهای کاریزماتیک بوده و مورد استقبال عامه تماشاگران سینما قرار گرفته اند.لازم به ذکر است که درج مقدمه ی حاضر ابدا"به معنای نفی ارزشهای مسلم آثار ذیل نمیباشد.این نوشتار نقد فیلم نیست بلکه بیانگر نوعی دیدگاه روانشناختی و شرحی بر یک آسیب متداول اخلاقی،اجنماعی است که تاکنون کمتر به اهمیت آن توجه شده است .ورود خزنده ی کاراکترهای تخیلی و ساختگی بابارمنفی دردنیای واقعی همچون حلول روحهای پلید در جسمهای سرگردانیست که ارواحی ضعیف و آسیب پذیردر خوددارند...
مهرداد میخبر
1-«وینسنت» در فیلم «وثیقه»
Collateral فیلمیست در سبک نئو نوآر و مهیج به کارگردانی مایکل مان با بازی تام کروز و جیمی فوکس .این فیلم محصول سال ۲۰۰۴ آمریکااست.
داستان:«مکس» یک راننده تاکسی است، که شبی در لس آنجلس توسط یک آدم کش حرفه ای، گروگان گرفته می شود. اکنون او باید راهی پیدا کند تا هم خودش را و هم آخرین قربانی این آدم کش را نجات دهد و...
«چی؟ من باید همین که آدمها رو شناختم بکشمشون؟»شاید «جیمی فاکس» راننده تاکسی فیلم خود را ستاره آن بداند. اما «وینست» با بازی فوقالعاده «تام کروز» در این فیلم کم هزینه «مایکل مان» است که شما را شگفتزده میکند. مردی با شخصیت یک رهبر که لبخند کاریزماتیکش از او یک هیت من تمام عیار میسازد. او شمایل قاتلی است که هر بینندهای باورش میکند و از او میترسد و در عین حال او را دوست دارد. نقشی که ایفایش یرای هر بازیگری کار آسانی نیست. «وینسنت» یکی از خونسردترین، مصممترین و باورپذیرترین هیتمنهای سالهای اخیر سینماست.
2-«گوست داگ» در فیلم «گوست داگ: روش سامورایی»
ghost dog:The Way of the Samurai فیلمی است به کارگردانی و نویسندگیجیم جارموش و بازی فارست ویتاکر محصول سال ۱۹۹۹هالیوود.
داستان:فیلم درباره یك آمریكایی آفریقایی تبار است كه باگروههای مافیایی كار میكند. او مردی قوی هیكل و درشت اندام است كه وظیفهاش كتك زدن آدمهایی است كه با گروههای مافیایی همراهی نمیكنند.سرمشق او ساموراییهای قدیمی هستند و خیلی دوست دارند كه به شیوهی آنها زندگی كنند. «گوست داگ» به زودی متوجه میشود كه از سوی رهبر گروه مافیایی كه برای آن كارمیكند، محكوم به مرگ شده است.وی تصمیم میگیرد قبل از كشته شدن از قاتلان خود انتقام بگیرد.
«هر روز بدون اشتباه، یک نفر هم باید بمیرد، این ذات روش سامورایی است» هیت منهای زیادی نیستند که نشانهای از شکوه و افتخار در وجودشان باشد. اما قهرمان فیلم» گوست داگ» هر چیزی را به سطحی جدید ارتقاء میدهد. با دنبال کردن سنتهای سامورایی ژاپنی و آموزههای «هاگاکورو» کتاب ساموراییها، «گوست داگ» (فورست ویتاکر)، خرد و آیین را به یک قاتل مزدور اضافه میکند. او نه به حرص و طمع پول دارد و نه شهوت کشتن باعث میشود که آدم بکشد بلکه وظیفه خود میداند که به گنگستری که جانش را نجات داده، ادای دین کند. او روزهایش را با مدیتیشن و بازی با کبوتران مورد علاقهاش میگذراند. حس بینظیر زندگی و مرگ در «گوست داگ»، او را تبدیل به یکی از خاصترین هیت منهای تاریخ سینما میکند.
3-«لئون» در فیلم «لئون: حرفهای»
Léon (که همچنین با عنوان حرفهای یا لئون: حرفهای نیز شناخته میشود) فیلمی فرانسوی و با زبان انگلیسی به کارگردانی لوک بسون محصول سال ۱۹۹۴ شرکت آمریکایی کلمبیا پیکچرز است.
داستان:لئون (ژان رنو) آدمکشی حرفهای و خطرناک است (که خودش را بعداً «پاک کننده» معرفی میکند.) او در حله ایتالیای کوچک از شهر نیویورک زندگی میکندو برای کارش مرامهای بخصوصی دارد.پس از یک حادثه درهمسایگی آپارتمانش با (ماتیلدا)که دختری خردسال است و خانواده اش در یک تسویه حساب خونین درون باندی توسط یک پلیس فاسدو عواملش کشته شده آشنا میشود.اندلئون تصمیم میگیرد قاتلین خانواده ماتیلدا را از بین ببرد و...
«قانون من اینه: نه زنی و نه بچهای»کسی که با قاتلین حرفهای آشنا باشد، حتما «لئون» را هم میشناسد. از او مطمئنتر در دنیای گانگستری وجود ندارد. هیچ کاری را بدون سرانجام باقی نمیگذارد و هیچ ماموریت شکست خوردهای در پرونده کاری ندارد. «حرفهای» برازندهترین عنوانی است که میتوان به او نسبت داد. اما جنبه دیگر زندگی او وقتی آشکار میشود که «ماتیلدا» ی یتیم را زیر بال و پر خود میگیرد و در مسیر حرفهاش او را برای انتقام، آموزش میدهد. خشونت، چیزی از عشق و احساس درونی او نکاسته و «ژان رنو» با بازی درخشانش، موفق میشود این تضاد و تناقض را در او به زیبایی به نمایش بگذارد.
.
4-«ری» در فیلم «در بروژ»
In Bruges فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مارتین مکدونا محصول سال ۲۰۰۸ بریتانیا و آمریکا است. در این فیلم، کالین فارل و برندان گلیسون در نقش دو قاتل مخفی بازی میکنند و رالف فاینس رئیس آنهاست. اتفاقات فیلم در شهربروژ در کشور بلژیک رخ میدهد.
داستان:دو گنگستر به نامهای ری و کن به دستور رئیسشان هری به شهر بروژ در بلژیک میآیند.هر چند که هنوز ماموریت آنها مشخص نشدهاست.آنها چند روز در بروژ میمانند.کن پیر از به بروژ آمدن خشنود است.ولی ری فکر میکند که بروژ جای مزخرفی میباشد.ری در بروژ عاشق دختری به نام کلوئه میشود.چون در گذشته ری تصادفاً به یک کودک شلیک کرده واز این اتفاق هم ناراحت است هری برنامه قتل ری را میریزد.او به کن میگوید که طبق پایبندهای اخلاقی او هرکس که کودکی را بکشد، باید بمیرد.او به کن دستور قتل ری را میدهد.....
«من مردم رو برای پول میکشم… کشیشها، بچهها- میدونی، دیگه برام عادی شده.»انسانهای عصبی و کسانی که خود را به خاطر قتلهایی که میکنند گناهکار میدانند، معمولا برای کشتن دیگران اجیر نمیشوند. اما هیتمن فیلم در بروژ که نقشش را «کالین فارل» بازی میکند، دقیقا چنین آدمی است. او و همکارش پس از عقد یک قرادداد کاری عازم شهر بروژ در بلژیک میشوند تا ماموریتی را به انجام برسانند. جایی که «ری» از آن متنفر است و به همه چیز گیر میدهد، از مواد مخدر گرفته تا یک زوج آمریکایی توریست و بناهای تاریخی شهر. به جز ایفای نقش فوقالعاده «کالین فارل» که بهنظر میرسد بهترین بازی او تا به امروز است و برای او جایزه گلدن گلوب را نیز به همراه آورد، «ری» از معدود قاتلین حرفهای است که قواعد شغلی را رعایت نمیکند و این جنبهای جالب به شخصیت او دادهاست. او چنان احساس گناه میکند که تماشاگر او را در شمایل قاتلی بیرحم باور نمیکند.
5-«مایکل سالیوان» در فیلم «جادهای بسوی تباهی»
Road to Perdition یک فیلم آمریکاییست، این اثرمحصول سال ۲۰۰۲ است. کارگردانی فیلم را سم مندس بر عهده داشته و ستارگانی چون تام هنکس، پل نیومن و جود لا در آن به ایفای نقش پرداختهاند.
داستان:فیلم داستان پسربچهای به نام مایکل را روایت میکند که چیزی در باره شغل پدرش نمیداند فقط میداند که پدرش برای آقای رونی کار میکند. آقای رونی وقتی پدر مایکل کودک یتیمی بوده او را پذیرفته و بزرگ کردهاست. مایکل آن قدر درباره شغل پدرش کنجکاوی میکند که متوجه میشود آقای رونی یکی از سران مافیای آمریکاست و پدرش هم برای او دست به آدمکشی میزند. از طرفی پسر آقای رونی در یکی از شبها بدون اجازه پدرش و دیگر سران مافیا کسی را میکشد و پدرش هم به همین دلیل او را در جمع مافیا تحقیر میکند. او هم از آنجا که فهمیده مایکل صحنه جنایت را مخفیانه تماشا کرده عصبانیت و حسادت خود نسبت به پدر مایکل را در هم میآمیزد وباز هم بدون اجازه پدرش قصد کشتن مایکل و پدرش را میکند اما اشتباهاً مادر و برادر کوچک مایکل را میکشد و مایکل و پدرش از مهلکه میگریزند.
«همیشه به یک رئیس بانک اعتماد کن»...حضور «تام هنکس» در نقش یک گنگستر آدمکش، نظر همه را به خود جلب کرد. حضور قدرتمند «پل نیومن» در این فیلم در کنار «هنکس» یکی از بهترین فیلمهای این ژانر را رقم زدهاست. «سالیوان» زندگی خود را وقف دوستان، خانواده و پسر بزرگش میکند و این جنبهای ناب در نزد یک هیتمن است. کسی که در عین خشونت و سنگدلی در کار خود، به تربیت صحیح فرزند و حفظ خانواده خود اهمیت میدهد و چارهای جز ادامه این راه تا رسیدن به «نابودی» ندارد. اینجاست که تماشاگر با قلبی شکسته به یک آدمکش وداع میکند.
6-«آقای گودکت» در فیلم «شماره شانس اسلوین»
«یکبار چارلی چاپلین در مسابقه شبیهترین فرد به چارلی چاپلین شرکت کرد و سوم شد. این فقط یک داستانه»اسمش «گودکت» است اما میتوانید او را آقای «گودکت» صدا کنید. شخصیت «بروس ویلیس» در این فیلم با بسیاری از نقشهایش متفاوت است. اما به نظر میرسد که نقش این هیتمن ساکت و سرد، دقیقا چیزی است که باید برای او نوشته میشد. قاتلی که کم حرف میزند و بهجای وراجی کردن هرجا لازم شد از اسلحهاش استفاده میکند. واقعا هیتمنی که دو مرد آدمکش که قاتلین را اجیر میکند و از هم نفرت دارند به یک صندلی میبندد و کنار هم قرار میدهد جای تقدیر ندارد؟
7-«چشم عقابی» در فیلم «خوب، بد، زشت»
The Good, the Bad, and the Ugly یکی از مشهورترین فیلمهای وسترن اسپاگتی است که توسط سرجیو لئونه در سال ۱۹۶۶ در ایتالیا ساخته شد. زبانی که بازیگران این فیلم به وسیله آن تکلم میکنند مخلوطی از ایتالیایی و انگلیسی است. این فیلم سومین (و آخرین) فیلم از سهگانه دلار (Dollars trilogy) سرجیو لئونهاست.
داستان:خوب (کلینت ایستوود) و زشت (ایلای والاک) با هم کار میکنند و با شگرد خاصی به گول زدن کلانترهای مناطق مختلف و پول در آوردن از اینراه میپردازند. بد (لی وان کلیف) آدمکشی حرفهای است که به خاطر پول حاضر به انجام هر کاری است. "بد" که در فیلم اورا "انجل آیز" (به انگلیسی: Angel Eyes) صدا میکنند، به دنبال گنجی است که در طی جنگهای داخلی، به دست سربازی به نام "جکسون" که بعدها به "کارسون" نامش را تغییر داده مخفی شده است. خوب (مرد بینام) و زشت (توکو) از وجود گنج خبر ندارند؛ ولی وقتی زشت طی درگیریای که بین او و خوب به وجود آمده تصمیم میگیرد او را در وسط بیابان بدون آب در حالی که تشنه است بکشد، آنها اتفاقا به بیل کارسون، سرباز کذایی، که در حال مردن است برمیخورند. سرباز نام قبرستانی که پول در یکی از قبرهای آن دفن شده را وقتی خوب در آنجا نیست به توکو میگوید؛ ولی سپس سرش پایین میفتد و چشمهایش بسته میشود. وقتی توکو که مردی پولپرست و طماع است میرود تا برای او آب بیاورد تا بتواند هرچه بیشتر او را زنده نگاه داشته و جای گنج را بفهمد، کارسون دهان باز میکند و نام قبر مورد نظر را به خوب میگوید؛ و جان میسپارد. حالا که هر سه از وجود گنج باخبرند، هرسه به دنبال آن میروند. خوب و زشت به خاطر اینکه هرکدام قسمتی از راز را میدانند، با هم کار میکنند. انجل آیز که هنوز هیچکدام از نامها را نمیداند، به طور اتفاقی با آن دو برخورد کرده و نام قبرستان را با شکنجه کردن توکو میفهمد. حال این انجلآیز است که با خوب کار میکند و توکو، از مسیر دیگری به راه خود ادامه میدهد...
«حتی یک گدای کثیفی مثل اون یک فرشته محافظ داره»برای خیلیها، «وسترن اسپااگتی» مترادف است با «کلینت ایتسوود» و «خوب، بد، زشت». اما نباید آدم بدها را فراموش کنیم. چهره «لیوان کلیف» هم برای بسیاری از عاشقان وسترن، یادآور شخصیتهای منفی این ژانر است. و چه نقشی به یاد ماندنیتر از «بد» در یکی از شاهکارهای تاریخ سینما. او پیش از فیلمهای «سرجیو لئونه» نامی نداشت. او با چشمانی تسبیه مانند، زیر آفتاب سوزان کویر به دنبال شکار میگردد و این چیزی است که برای همیشه او را در خاطرهها باقی میگذارد.
.
8-«آنتون چیگور» در فیلم «جایی برای پیرمردها نیست»
No Country for Old Men عنوان فیلمی محصول ۲۰۰۷ ایالات متحده آمریکادر گونهٔ جنایی ومهیج، برپایه رمانی با همین نام از کورمک مککارتی نویسندهٔ آمریکایی و به کارگردانی جوئل و ایتن کوئن است.
داستان:وقتی Llewelyn Moss (با بازی جاش برولین) دارد در صحرا دنبال شکار میگردد بطور اتفاقی به تعدادی جسد در میانهٔ صحرا بر میخورد، که از یک معاملهٔ نافرجام مواد مخدر به جا ماندهاند. لوئلین در آن ناحیه مقدار زیادی مواد مخدر و کیفی حاوی دو میلیون دلار پول مییابد و کیف را در زیر یدک کشی که خانهٔ او و همسرش محسوب میشود مخفی میکند. آنشب عذاب وجدان مانع خوابیدن لوئلین میشود، بنابراین برای رساندن آب به مکزیکی نیمه جان به صحرا بر میگردد، بی خبر از اینکه تعدادی از معامله کنندگان بی رحم مواد در تاریکی شب در آن محل حضور دارند. آنها لوئلین ماس را با جیپ تعقیب میکنند و او با پای پیاده به سمت رودخانه میگریزد و در آخرین لحظه از خطر مرگ حتمی توسط سگی درنده نجات مییابد. بعد از رهایی از خطر، لوئلین که همچنان مصمم به نگهداری پول است همسرش کارلا جین را به خانهٔ مادرش میفرستند و خودش به متلی در آن نزدیکی میرود و کیف پول را در مجرای تهویهٔ هوای اتاقش پنهان میکند.
Anton Chigurh (خاویر باردم) آدمکش بی رحم برای پیدا کردن دوبارهٔ پولها اجیر میشود. در ابتدای فیلم او را دیدهایم که برای فرار از دست پلیس یکی از ماموران نگهبان را به قتل رسانده و سپس برای سرقت یک ماشین، رانندهٔ آن را به وسیلهٔ کپسولی که معمولاً برای کشتن گاوها به کار میرود به قتل رسانده. اکنون او به کمک یک فرستندهٔ رادیویی که در میان کیف پول جاسازی شده در تعقیب پولها به راه میافتد. شبی که به متل ماس میرسد، چند مکزیکی را که در تعقیب ماس کمین کردهاند با تیراندازی از پا در میآورد، سپس در جستجوی پول دریچهٔ کانال هوا را با سکهای باز میکند و درمی یابد که ماس پیش از او با برداشتن پولها از آنجا گریخته...
«بهت نمیگم که میتونی خودتو نجات بدی، چون نمیتونی»یک قاتل صامت، تنها و بیمغز. «خاویر باردم» کاملا در فیلمنامه «برادران کوئن» جای گرفته است. پول گرفتن از اتحادیه جنایات سازمان یافته یک چیز است و کشتن یک مشت انسان بدبخت که بر حسب اتفاق بر سر راه این موجود قرار میگیرند یا شاهد صحنهای هستند، چیزی دیگر است. هیچ کس از دایره او برای کشتن خارج نیست. او برای انجام ماموریتهایش هر کاری میکند. از اینکه با قربانیانش بازی کند و شانس برای زندگی را با پرتاب یک سکه به آنها بازگرداند هم فروگزار نیست.
.
9-«آه جانگ» در فیلم «قاتلین جایگزین»
«همیشه یک گلوله را نگه میدارم، که این یا سهم خودم میشود و یا دشمنم آه جانگ در فیلم «جان وو»، قاتلی حرفهای است که از یک زن زخمی محافظت میکند و در عین حال کسانی را که لایقش هستند به شکل وحشتناکی میکشد. او هیتمنی است که در عین حرفهای بودن احساساتی نیز هست و زمانی که لازم باشد کارش را به انتها برساند از هیچگونه خشونت و خونریزی روگردان نیست.
10-«جولز» و «وینست» در فیلم «داستان عامه پسند»
Pulp Fiction؛ فیلمی آمریکایی، محصول سال ۱۹۹۴، به کارگردانی کوئنتین تارانتینو و در گونهٔ سینمای جنایی است. عمده شهرت فیلم به دلیل به نمایش قرار دادن ترکیبی کنایهآمیز از خشونت و شوخطبعی، داستان غیرخطی، اشارههای سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و دیالوگهای آن است.
داستان عامهپسند، روایتگر ماجراهایی با خطوط داستانی متقاطع از گانگسترهای لسآنجلسی، بازیکن بوکس، سارقان مسلح خردهپا و یک کیف اسرارآمیز است. بیشتر زمان فیلم از تکگویی و گفتگوهایی با درونمایهٔ نگاه به زندگی و با چاشنی بذلهگویی تشکیل شده است که بین شخصیتهای فیلم ردوبدل میگردد. عنوان فیلم اشاره به مجلهها و رمانهای مصوّر و عامهپسند جنایی دارد که در میانهٔ قرن بیستم انتشار مییافتند و با خشونت تصویری و گفتگوهای بُرندهشان شناخته میشدند.
«جولز: این مداخله الهی بود. میدونی مداخله الهی چیه؟ وینسنت: آره فکر کنم بدونم. خدا از اون بالا اومد و جلو گلولهها رو گرفت»این دو نفر احتیاجی به معرفی ندارند. «جان تراولتا» و «ساموئل ال جکسن» درشاهکار «کوئنتین تارانتینو» کاملا خودشان را توضیح میدهند. آنها با دیالوگهای فراوان به یاد ماندنی و فلسفه شخصیتی که دارند تبدیل به علامتی اختصاری برای هیتمنهای حراف و خشنی شدند که کارشان را بهخوبی انجام میدهند. وجود این دو در کنار هم یکی از بهترین زوجهای قاتل در تاریخ سینما را تشکیل داده است.
منبع:پارس ناز.ویکیپدیا